پالتون

ساخت وبلاگ
شهریور ماه خوبیه. چند سالیه بیشتر فهمیدم که چقدر شهریور بهم سازگاره. چقدر دوسش دارم. اتفاقات خوب زیادی تو این ماه واسم افتاده. حس آرامش بهم میده. نمیدونم چرا! ماه آرومیه... حرفی ندارم. چیزی نیست که بنویسم. امروز رمان تماما مخصوص از عباس معروفی رو شروع کردم. جالب اینکه این کتاب از خود نشر گردون، چاپ آلمان هست. اسم شخصیت اصلی داستان عباسه و تو برلین زندگی میکنه. گهگاه تعبیرات قشنگی به کار برده. اما مثل آثار دیگه اش که تا اینجا خوندم تلخه. غم و درد درونی انسان رو به تصویر میکشه. آقای معروفی! روحت شاد!امروز صبح که متوجه شدم بین شاهین عزیز و محسن نامجو اختلافی پیش اومده حالم گرفته شد. ای کاش هنرمندان ایرانی در خارج از کشور بیشتر متحد میشدند.Jouy Among Worlds / Niklas Paschburgاین موسیقی بی کلام که گذاشتم رو خیلی دوستش دارم. شما هم اگر دوستش داشتید بهم بگید. احساستون، نظرتون رو برام بنویسید. پالتون...
ما را در سایت پالتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paltono بازدید : 123 تاريخ : سه شنبه 29 شهريور 1401 ساعت: 3:07

صادق چوبک 13 تیر 1377 شمسی در شهر بروکلی آمریکا در گذشت."منیرو روانی پور" در سوگ او مینویسد:" در شهر سیاتل آمریکا، یک نوع ماهی غریبی هست به نام " سالمن " که اندک زمانی بعد از تولد، به اقیانوس میرود تا زندگی کند و چندماهی پیش از مرگ به زادگاه خود برمیگردد؛ برمیگردد تا همانجا که به دنیا آمده بود، بمیرد. حالا میتوانم بگویم که صادق چوبک در آخرین لحظات زندگی، چطور با بهت و حیرت نگاه کرده و پیش از این که خورشید زادگاهش را ببیند، از نفس افتاده. به یاد جمله ی آخر او می افتم؛ این جا توی این غربت...؟"" تو فکر میکنی اینجا'>اینجا میمیرم؟ این جا توی این غربت...؟"حالا صادق چوبک هم نیست که میگفت: وقتی به مرگ فکر میکنم، خوابم نمیبرد. هرشب منتظرم که صبح شود و خورشید را دوباره ببینم. صدای "قدسی" را بشنوم. گاهی با خودم حرف میزنم؛ یعنی من اینجا میمیرم...؟ ماهی سالمن نمیخواهد در اقیانوس بمیرد. رودخانه ی خودش را میخواهد، زادگاه خودش را. اما دلم میخواهد قبل از مرگ، یک بار هم که شده، توی آن گرما و شرجی بوشهر، تکیه بدم به نخلی و یه کاسه ی آب خنک بخورم.... دختر هر وقت رفتی ولایت، هرجا نشستی یاد من کن... یاد باش." و بعد بیتی از "فایز" میخواند:اگر شاهی بمیرد از وطن دوربه خواری میبرندش بر سر گورصدای توی گلویم می شکند، وقتی میخواهم جوابش را با بیتی از فایز بدهم...پ.ن: برگرفته از مقدمه کتاب " انتری که لوطیش مرده بود " اثر صادق چوبک انتشارات جاویدان پالتون...
ما را در سایت پالتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paltono بازدید : 105 تاريخ : شنبه 12 شهريور 1401 ساعت: 1:56

چندین ماه قبل از اتمام ترم ششم، کتاب تجارت اسناد تجاری از آقای دکتر اسکینی رو مطالعه کردم. بعد از اون کتاب آقای دکتر توکلی رو مفصل خوندم. کلمات رو هایلات میکردم و زیر جملات مهم خط میکشیدم. نمیذاشتم نکته ای از دیدم دور بمونه. حالا قبل امتحان تجارته. همه سوال و اشکالات دارند. چون عُستاد(ح.پ) 6 جلسه رو غیبت کرد و حتی یک جلسه جبرانی هم نذاشت. با اینحال من جواب سوالات هم کلاسی هام رو میدم و اشکالاتشون رو برطرف میکنم. نمونه سوالات امتحانی از ترم قبل که با جواب اسکرین شات گرفته شده، رو تصحیح میکنم و ایرادات جواب رو میگم و بهشون گوشزد میکنم که نکته چیه و جواب درست چی هست. برای هیچ امتحانی شاید همچین اعتماد به نفسی نداشتم. موقع امتحان با آرامش سر جلسه نشستم. دیدم که سوالات امتحانی همون سوالات ترم قبله. و من هم که برای خودم استادی شده بودم. جواب سوالات رو مو به مو نوشتم و بعد امتحان با اطمینان میگفتم که بیست میشم. حالا بعد چند هفته، عُستاد این درس نمرات رو وارد کرده. رفتم داخل سایت و نمرمو دیدم: هفت! شاخ در آوردم. هفت! چطور ممکنه؟ پیام به عُستاد که من یقین داشتم بیست میشم چطور ممکنه هفت بشم؟ عُستاد:"نظر شما اینه."رفتم جستجو کردم و دیدم که یکی از هم کلاسی هام با من مشابهت اسمی داره و دقیقا نمرمون یکی شده! دوباره به عُستاد پیام دادم: مشابهت اسمی بوده. وگرنه من مطمئن بیست میشم. عُستاد: "مراحل اعتراض رو طی کنید."یک هفته گذشته و جواب اعتراض نیمده. دو بار فرم شورای اعتراض به نمره پر کردم. هرکس یک حرفی میزنه. یکی میگه بیخیالش شو. یکی میگه شنبه ها شورا تشکیل میشه. یکی میگه باید نامه از فلان جا بیاری. یکی میگه به استادت بگو! کلافه شدم.به عُستاد پیام دادم و بهش گفتم که بخاطر سهو قلم شما من پالتون...
ما را در سایت پالتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paltono بازدید : 114 تاريخ : شنبه 12 شهريور 1401 ساعت: 1:56

یه موقع هم سال آخر دبیرستان بودیم، عکس گرفتیم برای ثبتنام لاتاری گرین کارت آمریکا اما حالا همون عکسارو میدیم که کارای خدمت و سرباز شدنمون رو درست کنیم.چند روز پیش چنین چیزی یادم اومد. تفاوتیه که نمیدونم چی اسمشو بذارم. این عارضه که ناگهان شماره های زیادی از مخاطبین گوشیتو پاک کنی از جمله یک سری دوستای نزدیکت و دیگه نخوای هیچ ارتباطی باشه، اسمشو چی میذارید؟ دوستان روانشناس؟؟چند ماهی هست که هیچ تمایلی ندارم با کسی ارتباط بگیرم. منزوی شدم. نه اینکه آدما بدن و اعتماد ندارم. لطف زیادی بوده و هست اما گاهی اصلا حوصله ندارم فکمو تکون بدم و صحبت کنم. خشک و مرده شدم. با اینکه سر کلاس ممکنه به نمکی که بقیه میریزن بخندم. اونم بخاطر اینکه تصور و درکم از کمدی بالاست( اینطور فکر میکنم. )دیگه انقدر همه ادای کامو و کافکا و هدایت در آوردن و یک سری دیگه فاز درونگرایی و عقاب برداشتند آدم روش نمیشه جایی بگه تنهایی و منزوی بودن واسش راحت تره و اینجوری آسایشش بیشتره. پالتون...
ما را در سایت پالتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paltono بازدید : 132 تاريخ : شنبه 12 شهريور 1401 ساعت: 1:56